وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



انتخابات

بازدید : 1304

تابلوی بهشت و جهنم  

روزی یک سیاستمدار معروف، درست هنگامی که از محل کارش خارج شد، 

 با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.

روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و یک فرشته از او استقبال کرد. 

فرشته گفت: 

«خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. 

چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. 

به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»

سیاستمدار گفت: 

«مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم» 

فرشته گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، 

شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. 

آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید» 

سیاستمدار گفت: 

«اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم» 

فرشته گفت: 

«می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور» 

و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. 

پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.

در آسانسور که باز شد، سیاستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد. 

زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود 

و در کنار  آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از 

دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استقبال به سوی او دویدند. 

آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. 

سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. 

همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و  شام بسیار مجللی از اردک 

و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. 

شیطان هم در جمع آنها حاضر شد  وشب لذت بخشی داشتند..  

به سیاستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. 

راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. 

در بهشت هم سیاستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، 

به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. 

سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت، 

گرچه به خوبی روز اول نبود.  

بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟ 

سیاستمدار گفت: 

«خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم.. 

حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم» 

بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد.  

وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سیاستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، 

پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند 

هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. 

سیاستمدار با تعجب از شیطان پرسید: 

«انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ 

 آن سرسبزی ها کو؟ 

ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ ...» 

شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود... امروز دیگر تو رای داده‌ای». 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

نگهبانها|طنز

بازدید : 2188

طنز

میگن که یه روز نگهبان بهشت میره پیش خدا گلایه میکنه که:

آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟

ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم ، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است!
یک سری شون حوری های بهشت را با تهدید آوردن خونه شون و اونارو "سرکار" گذاشتن و شیتیلی میگیرن.
بقیه حوری ها هم مرتب میگن مارو از لیست جیره ایرانیها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت افتادیم.
اتحادیه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نمیخوان به دیدن زنان ایرانی برن چون اونقدر آرایش کردن و اسپری مو سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فیوزش سوخته

در ضمن خانمهای ایرونی از غلمانها مهریه میخوان.
هفته پیش هم چند میلیون نفر تو چلوکبابی ایرانیها مسموم شدن ودوباره مردن.

چند پزشک ایرونی به حوری ها بند کردن که الا و بلا بیایید دماغتونوعمل کنیم.
خدا میگه:

ای فرشته من! ایرانیان هم مثل بقیه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت!
مردی برو یک زنگی به نگهبان جهنم بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!!

نگهبان بهشت میره زنگ میزنه به نگهبان جهنم ... دو سه بار میره روی پیام گیر تا
 
بالاخره نگهبان جهنم نفس نفس زنان جواب میده:
جهنم، بخش ایرانیان بفرمایید؟

نگهبان بهشت میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟

نگهبان جهنم آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها
اشک منو در آوردن به خدا! میخوام خودمو بازنشست کنم خدایی!!!
شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن!
تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!...
حالا هم که... ای داد!!! مرتیکه ییییییی......!!!!!!چیکار به اون داری!!!!!؟؟؟؟؟
نگا تو رو قرآن داره سربسر زنای طبقه هفت میذاره
سرشو کرده تو حموم ذوبشون!!
اونورم اعتراضه چند تاشون که روی زمین مهندس بودن میگن پل صراط ایراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم!!
دارن امضا جمع میکنن که پل باید پهن تر بشه!!

هوووووووووووووو!!! آقا نکککککن!!!! بهت میگم نکن بی نا......!!! !!
لعنتی بیام چوب  اتیشی به......!!!!!
اوخ اوخ! من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

سفر..

بازدید : 2118

فاصله.عکس نوشته عاشقانه

ما چـــون دو دریچــه رو بـــروی هم

آگـــاه زهـــر بگو مگــــوی هــــم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هـــرروز قــــرار روز آینـــده 

عهــد آینه ی بهشــت اما...آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خستست

زیرا یکی از دریچه ها بسته ست

نه مهــر فسون نه ماه جادو گــر

نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد...!

"مهدی اخوان ثالث" 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج